مسیحامسیحا، تا این لحظه: 9 سال و 25 روز سن داره

آرامشم تویی پسرقشنگم

اولین شام غریبان پسر گلم

من عاشق این اولین هام عزیزکم دیشب حس و حال عجیبی بود با تمام غم و غصه هاش و اشک ریختناش خدارو شکر میکردم و خوشحال بودم که دارمت که داریمت   اینم عکسای اولین شام غریبان زندگیم   ز یباترین شاهکار خلقت خدای مهربونم   ...
3 آبان 1394

زندگی مامی

قند عسل مامان امشب باهمدیگه رفتیم هییت البته خاله شبو و خاله شهلا جونم بودن همینطور کیانا و شایان و کیانمهرو مهیار جونی بین همه اینا عاشق ابجی کیانایی قربونت بشم که اینقد خوش سلیقه ای عشق مامان  امشب شب شهادت حضرت علی اصغر بود هفت سال نذری دارم برا عزیز دلم 72تا شیر و کیک که امشب خاله سودابه جون زحمت پخش کردنشو کشیدن  امشب بهترین شب زندگیم بود سرت رو سینم بااون لباس خوشگلت علی اصغرم تو بغلم بود و من رو ابرا بودم اشک می ریختم و خدامو شکر میکردم بابت وجود نازنینت همه کسم      اینم عکست سوار بر گهواره علی اصغر   اینم قبل رفتن به هییت که خونه خاله شبو جون مشغول میوه خوردن بودی جیگرگوش...
29 مهر 1394

اولین محرم

پارسال تورو از 6ماهه امام حسین خواستم و امسال یه پسر 6ماهه شیرین تو بغلمه فکر نکنم دیگه نیاز باشه چیزی بگم همه چی واضح و روشنه که تو یه معجزه ای   ...
27 مهر 1394

مرد کو چکم

امروز 6 ماهه شدی  زبونم قاصره پسرم از اینکه بگم تا چه حدددددددددد شادم که هستی تو مثل یه معجزه وارد زندگی ما شدی درست جایی و زمانی که لازم بود بیای خدا لطفشو شامل حال ما کرد و تو قدم گذاشتی روی چشمای ما   خوش اومدی عزیزترینم  بابایی میگه یه جور عجیب غریبی دوستت داره ولی نمی تونه بگه چجوری درکش می کنم چون منم معتقدم تو رو یه جور عجیب غریبی دوست دارم که قابل گفتن نیست امروز واکسن 6 ماهگی رو زدی   با وزن 8 کیلو و قد 67 و دور سر 43 برای من خیلی سخت بود فشارم داشت میفتاد کلی گریه کردم آخه اصلاااا و ابدااا طاقت گریه تورو ندارم  تو مثل همیشه مثل یه شیر مرد با واکسن مقابله کردی حتی وقتی آمپول رو زد اصلا گریه نکرد...
26 مهر 1394

روزهای خوب با تو بودن

این روزا تو خیلی شیرین کاریا یاد گرفتی روروک سوار ماهریم شدی و کلی سرگرمی باهاش علاقه وافری به آهنگای کودکانه داری و من همیشه میزارمت تو روروک و تو واسه خودت باهاشون کیف می کنی منم به کارام می رسم عاشق گلابی هستی موز رو بااشتهای زیاد می خوری و همینطور بی نهایت سوپ دوست داری  اگه بخوام از تک تک شیرین کاریات بگم میشه یه عالمه صفحه غش غش خندیدنت بالا پایین رفتنت واسه اینکه بغلت کنیم علاقه زیادت به بیرون رفتن و خودتو پرتاب کردن به سمت در هرلحظه و هر لحظه برای ما قشنگ ترین و شیرین ترین صحنه عالمو تداعی می کنه که من واقعا ناتوانم از اینکه تمام این احساساتمو بیارم روی یه صفحه مجازی تو برای ما بهترین و بهترین و بهترین و خوشمزه ترین اتفاق ...
26 مهر 1394

5 ماهگی

روز به روز داری شیرین تر میشی عشقم بابایی بیش از حد عاشقته و من شیرین ترین لحظه زندگیم وقتیه که شما دو تا عشقام  با هم بازی می کنین و صدای خنده هاتون کل خونه مون رو بر میداره البته یه اعترافیم بکنم قاطی این احساساتم یکمی هم حسادت هست ولی خوب چه میشه کرد تو اینقدر دوست داشتنی هستی که نمیشه باهات رقابت کرد زندگیمی پسر کوچولوم اصلا باورم نمیشه اینقد زود گذشت و تو 5 ماهه شدی خدایااا شکرت  راستی از اواسط این ماه برات شیره بادوم شروع کردم و تو عاشقش شدی قشنگ معلومه شکمویی ها عمرم ...
26 مهر 1394

لالایی

لالالالا گل دشتی همه رفتن تو برگشتی  خداوندا تو پیرش کن کلام الله نصیبش کن لالالالا گل زردم نبینم داغ فرزندم خداوندا تو پیرش کن زیارت ها نصیبش کن لالالالا گلم باشی بزرگ شی همدمم باشی خداوندا تو ستاری همه خوابن تو بیداری  به حق خواب و بیداری عزیزم را نگه داری لالالالا گل خشخاش بابات رفته خدا همراش لالالالا گل فندق مامان رفته سر صندوق  لالالالا گل زیره چرا خوابت نمیگیره بخواب ای نازنین من مامان به قربونت میره الالالا که لالاتم اسیر قدوبالاتم الالالا گل زردم به قربون تو می گردم لالالالا گل سوسن سرت خم کن لبت بوسم لالالالا حبیب من به دردی تو طبیب من این لالایی تاج سرم پسر گلمه که هرروز و شب براش می خو...
25 مهر 1394